ما همه خوبیم!!

دوستی، خواهری دارد که حدودا 14 ساله است. ایشان به غایت محاسبه گر و در امور اقتصادی به نهایت زیرک و زبر و زرنگ است!
با یک محاسبه سرانگشتی در ماه حدود 100 هزار تومان بدون احتساب هزینه های ثبت نام مدرسه و کلاس زبان و کلاس موسیقی و خورد و خوراک و مسافرت و هزینه حمل ونقل خرج می کند.(یعنی هزینه های خرید لباس و هزینه های مربوط به خرید طلا و سایر خریدهای لوکس) اینها همه بدون احتساب خریدهایی است که با کادوی تولد و کادوی شاگرد اولی و …. نصیبش می شود.
به گفته مادرش این خرج های او به چشم نمی آید. و همین سبب شده است تا او هیچ هزینه ای به واسطه ایجاد هزینه برای خانواده متحمل نشود.(چه مادی چه غیر مادی)
او هم که در امور مالی ذکاوت خوبی دارد، به خوبی این امر را درک کرده و خواستار ادامه این روند است.
این امر در اولین نتیجه خود باعث شده است تا او هیچ گونه مسئولیتی در قبال هزینه هایی که ایجاد می کند، احساس نکرده و هزینه های اضافی که ناشی از نیازهای او نیستند را کاملا طبیعی بشمارد و به مرور زمان چیزهایی را جزء نیازهای ضروری خود می شمارد که به هیچ وجه جزء نیازهای او نیستند.
همچنین سبب شده است تا به مرور زمان، مطلوبیتی که از داشتن و از آنِ خود کردن کالاهای لوکس پیدا می کند کم شده و احساس رضایت کمتری نسبت به خرید داشته باشد که همین سبب شده تا او بیشتر خرید کند!در سومین جنبه، این عدم محاسبه و ولنگاری خانواده در محاسبه هزینه های او البته موجب شده تا او مجبور باشد برای خرید کالاهایی نظیر گوشی موبایل مجهزتر، ماه ها مخ زنی کند و ماه ها اعصاب پدر و مادرش را تحت فشار بگذارد تا بتواند به آنچه می خواهد دست پیدا کند. و این نیز به نوبه خود موجب ایجاد اخلاق نامناسبی در او شده است.
مهمتر از همه، این روش خرج کردن، باعث شده تا او نیاموزد که محدودیت یعنی چه؟ چگونه باید منابع را در جهت نیازهای فردی مصرف کرد تا مطلوبیتش حداکثر گردد؟ و اصلا نیاموزد که تصمیم بگیرد،  بین خواسته های خود تمایز بنهد و مطلوبیت خود را طبقه بندی نماید. چرا که همیشه آنقدر که می توانسته خرج  می کرده و محدودیت برایش مفهومی نداشته است. (همانند یک کشور نفتی نه؟؟!)
خلاصه امروز پس از کلی صحبت و استدلال، خانواده، قانع شدند که باید مقدار مقرری ماهانه مشخصی برای او درنظر بگیرند تا او بتواند به شخصه بین نیازهای خود دست به انتخاب بزند، بین مصرف حال و پس انداز تفاوت قایل شود و بتواند امور دسته پایین خود را مدیریت کند و مسئولیت بپذیرد و از طرف دیگر آزادی ناشی از این امر را هم کسب کند.او اما با همان ذهن کودکانه خود(که گویا امور مالی را به شدت خوب درک می کند!) به شدت مخالف این امر بود و می گفت: «همان شیوه قبلی خوب است» ، «چرا خودمان را زحمت دهیم» و از این گونه حرف ها…وقتی که فهمید مقرری که قرار است به او تخصیص دهند تنها ماهی حدود 35 هزار تومان است، دیگر اصلا زیر بار نمی رفت. مدام می گفت:»دیگر نمی توانم طلا پس انداز کنم»، » مگر اینکه خرید طلا و لباس من با شما باشد!» و …در این لابلا حرف خیلی خوبی زد : «زندگی اینطور خیلی سخت می شود» . راست می گفت، ولی نمی دانست که زندگی سخت است فقط او چند سال بعد قرار بود به تمامیت این امر را دریابد و اکنون اندکی از آن را مزه می کند. وقتی من همین را به او می گفتم و اضافه می کردم که اینطور تو آزادی به دست می آوری که هرطور می خواهی پولت را خرج کنی و لازم نباشد برای خرید گوشی چند ماه انرژی ات را صرف مخ زنی پدر و مادر کنی و امثالهم، او هم به درستی می گفت که :»نه من این آزادی را نمی خواهم!»، «من آنطور آزاد بودم نه اینطور!!!»
در همین حین به یاد جامعه ای(مردمی) افتادم که آنها نیز حاضر نیستند تا در ازای آزادی که بدست می آورند، هزینه های ناشی از انتخاب های عقلایی تحت شرایط کمیابی و محدودیت را به جان بخرند. مردمی که دوست دارد با باز کردن مسئولیت انتخاب آزاد از سر خود، دولت به جای او تصمیم بگیرد و انتخاب کند، شاید مبادا با انتخاب نادرست مجبور به پاسخگویی باشد! مردمی که به محاسبه نکردن و به فشار آوردن بر دولت(پدر) برای توزیع حجم بیشتری از رانت در شرایط سخت تر عادت کرده اند و نمی خواهند خود با منطقی کردن مصرف و مخارجشان و با توجه به شرایط گوناگون و پیچیده انتخاب کنند و آزاد باشند.
راستی چقدر خانواده های ما شبیه به جامعه ماست. چقدر پدرها شبیه به دولت و مادرها شبیه به گروه های فشار هستند، چقدر بچه ها، نقش رانتخواران را خوب بازی می کنند…
تنها چیزی که می توان گفت اینست که این بازی، بازی خطرناکی است…
بالاخره من مرجان را با ترفندهایی قانع کردم که این امر را بپذیرد!!
 ولی این توافق پایدار نمی ماند!!!

این نوشته در iran, محمدصادق الحسینی, کاتالاکسی, گروه های رانتجو, اجتماعی, خاطرات, دولت, زندگی ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

16 پاسخ برای ما همه خوبیم!!

  1. شکری محمد جواد :گفت

    حالا دختر 14 ساله مگه چقدر طلا می خره؟؟؟ یهو از 100 به 35 خوب معلومه دوام نمیاره!
    —————-
    صادق: بحث بیشتر اینست که مخارج این دختر 14 ساله واقعی نیست. مخارجش بیشتر ناشی از اینست که همه چیز برایش مجانی است! کالای مجانی هم می دانی که تا حد اشباع مصرف می شود! بنابراین در وضعیت اشباع مصرفی برابر 100 هزار دارد و در وضعیت واقعی بنظرم 35 تومان بیراه نباشد.

  2. عرفان :گفت

    منم همین مدلی بودمو هستم! هیچ وقت پول تو جیبی نگرفتم از خونه. در عوض هر وقت می خواستم می گفتم پول می خوام که هر دو روز یه بار اتفاق میفتاد!
    تحسینش می کنم!

  3. سلام
    مرجان رفتارش عقلایی است. رانتخواران همگی عاقلند. حال ممکن است از نظر ما آنها فقط کوتاه مدت را ببینند اما همین کوتاه مدت زندگی او را راحت نموده است. بلند مدتی هم که وجد ندارد. نه؟
    ——————
    صادق: من هم همین را می گویم او رفتارش عقلایی است… ولی مبتنی بر کوتاه مدت.. از سوی دیگر او رفتارش معطوف به خودش عقلایی است ولی خانواده(پدر و مادر و …) هم اگر عقلایی رفتار کند، آنوقت است که هم او سعی می کند بلند مدت تر عمل کند و هم مخارج پایین تر می آید.
    ولی او عاقل است … بسیار بیشتر از امثال ما!!

  4. amin :گفت

    کنجکاو شدم بدونم از چه راه حلی برای قانع کردن ایشون استفاده کردید!
    ——————-
    صادق: هیچی!!
    ابتدا چیزهایی که مورد نیازش بود(مثلا گوشی مجهزتر با کیفیت فیلم بهتر و …) و برایش نمی خریدند را بازگو کردم، سپس وقتی در حال فکر کردن به این چیزهای خوب(برای او) بود، مسئله را به سمت قیمت بردم و گفتم که در سالهای آینده می تواند بیشتر از این بگیرد و باید به این فکر باشد، همچنین 30 هزار تومان را به 35 هزار تومان رساندم و با این بمباران های فکرهای دیگر برای او نگذاشتم به این مورد درست فکر کنم و راضی شد!! همین

  5. حامد قدوسی :گفت

    سلام صادق. سال نو مبارک.

    استفاده از شخصیت های حقیقی در فیلم و بازی با آبرو و حیثت آن ها، آن هم کسی در حد خواهر زن. آخ آخ چه کار ترسناکی 🙂 ولی قبول کن که اصلاحات باید تدریجی باشه. نوامی کلاین هم گفته که دکترین شوک جواب نمی ده. رسوندن از 100 به 35 شوک منفی سنگینیه 🙂
    ——————–
    صادق: مرسی سال نو شما هم مبارک.
    نخست آنکه نوآمی کلاین کیلویی چند است؟؟!! یک روزنامه نگار هوچی که بخاطر زن بودن مورد توجه قرار گرفته است… با کتابی بیشتر شبیه به رمان و فیلم های جنایی
    دوم؛ حامد جان اگر شخصیت های فیلم، اصلا ندانند وبلاگ را می خورند یا می پوشند آنوقت این کار کاری بس خیانت آمیز و لذت بخش است البته!
    سوم؛ گفتم این 100 هزار تومان همه اش مصرف نمی شود. مثلا الان ایشان کمدی دارد که حاوی 20-30 دفتر شیک و گران قیمت است که سال های پیش خریده و استفاده نشده است… همچنین است در مورد سایر موارد… فقط می ماند پس انداز برای طلا و جواهرات زینتی، لباسو خوراک در مدرسه (بجز آنهایی که از منزل می برد که البته کم هم نیست) همین… ایشان دیگر هیچ هزینه ای ندارد. فکر می کنم 35 هزار تومان برای تخصیص به این موارد در سن یک دختر 14 ساله خوب باشد.(از طرف دیگر او هم نمی داند که 100 هزار تومان مصرف می کند)
    چهارم؛ اگر مبلغ ماهانه را بیش از این مقدار بگذاری، سال دیگر باید آن مبلغ را بالاتر ببری و عملا فرآیند معکوس می شود. اما بدین شکل می توان سال دیگر را رقم را به50 سال بعدش 70 و … افزایش داد که فکر کنم معقولتر باشد. در ضمن اقتصاددانانی مانند ساکز و وارنر از اقتصاددانان بانک جهانی خوب به شوک درمانی معتقددند 🙂

  6. فتحی :گفت

    صادق جان. سال نو مبارک. همانطوری که می دانی تنها وبلاگ اقتصادی که من می خوانم وبلاگ شماست و آن هم به خاطر لحن خوب توضیح شماست. خیلی خوشحالم که وبلاگ شما را می خوانم 🙂
    ——————-
    صادق: مرسی سال نو شما هم مبارک.

  7. اسماعیل :گفت

    صادق جان سال نو مبارک
    این پستت را خیلی پسندیدم.
    ولی فراموش نکن شخصیت فیلمت در بلند مدت که بالاخره می فهمد که وبلاگ خوردنی است یا خواندنی !!!!!!
    ———————-
    صادق: سلام سال نو شما هم مبارک باشد.
    آقا مگر نمی دانی که در بلندمدت ما همه مرده ایم!:)

  8. antinomist :گفت

    سال نو مبارک

    صادق شما کللیت موضوعی که مطرح کردی صحیح نیست . از چه بابت ؟ در مورد خانواده یک سرپرست هست و طبیعتا او میتواند به جای بقیه تصمیم بگیرد ( این پذیرفته شده ست ) . در واقع میپذیریم که یکنفر بیشتر میفهمد . در مورد کشور این موضوع اگرچه مورد قبول است ( یعنی بالاخره یکنفر بیشتر میفهمد ) ولی صادق نیست چرا که عیاری نداریم که چه کسی بیشتر میفهمد ؟ مطلب طولانی میشود و بعید میدانم منظور تو هم این بوده باشد .

    ولی اینکه یک کشور را مثل یک خانواده تصور کنیم کمی از اصول لیبرال دور است و مطلب شما تقریبا به ذهن مدلی را ارایه میدهد که میتوان این دو را با هم مقایسه کرد و مشابه در نظر گرفت . بهتر بود این مطلب را در متن تذکر میدادی چون حدسم این است که شما هم قبول نداری این مشاهت خانواده و جامعه را .
    ———————
    صادق: سال نو شما هم مبارک
    مرسی تذکر خوبی بود. ولی من ساختار خانواده را به دولت تشبیه نکردم، بلکه سعی کردم نشان دهم که چقدر خانواده هایمان به لحاظ روانشناختی، شبیه به دولتمان شده اند. این البته به این معنا نیست که این دو هیچگونه قرابت معنایی یا فلسفی با هم دارند که شما هم بخوبی اشاره کرده ای.. میلان کوندرا در جاودانگی فکر کنم به زیبایی می گوید که افراد و خانواده هایی که تحت حکومت های توتالیتر زندگی می کنند، عملا بسیار شبیه به همان حاکم توتالیتر می شوند. منظور اینجا فقط این بود و نه تشابه مدل خانواده و حکومت. منظور این بود که همه رانتخواریم؛ کوچک و بزرگ و این رانتخواری از خانواده شروع می شود و در جامعه هم که بوسیله وجود دولت موسع می شود.

  9. antinomist :گفت

    منظورم از کللیت بحث و اینها که توضیح ندادم دقیقا نقش شما در جامعه برای تصمیم گیری بود . حالا شما نه من ! فرقی که ندارد . مهم این است که کسی نمیتواند جای بقیه تصمیم بگیرد . میتواند ؟ پس کل ماجرا یکجور تصمیم گیریست برای بقیه .

    موفق باشی

  10. pantea :گفت

    لب مطلب اينه که کلاً ملت مفتخوری هستيم! 🙂
    —————-
    صادق: دقیقا!

  11. با سلام به شما دوست عزیز. سال جدید را با کوله باری از امید آغاز می کنیم.

  12. حسام :گفت

    سال نو شما مبارک. افزایش سالانه پول تو جیبی علاوه بر تورم به نیازهای سنی نیز بستگی داره پس اینی که امسال پایه رو کم گرفتی چندان تفاوتی در افزایش های سال های بعد نداره
    ——————-
    صادق: سال نو شما هم مبارک
    آقا من اینطور فکر نمی کنم. چون بنظرم قدرت چانه زنی در مذاکرات بیشترین اهمیت را دارد. و اگر مبنای اولیه بالا انتخاب شود، دیگر نمی شود کاری اش کرد و قدرت چانه زنی فرد در سال بعد بر اساس آن به اضافه سایر فاکتورهایی مثل اقتضائات سنی و … شکل می گیرد. بنابراین فکر می کنم مبنای اولیه بیشترین اهمیت را در «مبالغ پرداختی در سال آتی» و نه صرفا درصد افزایش خواهد داشت.

  13. نیما ف :گفت

    سلام ،
    آقا شک نکن که کار درستی کرده ای. بنده همین مدل را برای برادرم وقتی که 10 سالش بود در خانه از تصویب گذراندم اوایل راههای فرار پیدا میکرد .الان که 13 سالش است اینگونه چانه زنی میکند که من در کلاس شاگرد ممتاز میشوم شما تشویقی بدهید – فقط هم پول نقد میپذیرد- که من پلی استیشن 2ام را میخواهم بفروشم مدل جدیداش را بگیرم.یاد گرفته است چگونه بهینه انتخاب کند چگونه مسئولیت بپذیرد چگونه از آزادیش استفاده کند . انتخاب خودش است ما فقط محدودیت را به او نشان دادیم که واقعیت است و آزادی ای را به او دادیم که حقش است. البته فکر کنم که بزرگترها این حق را داشته باشند که انگیزه هایش را جهت بدهند چون 13 سالش بیشتر نیست که.

  14. بهاره :گفت

    کار بسیار خوبی کردید.
    یادم هست در یک فیلم خانوادگی هالیوودی (اسمش یادم نیست. هالیودی بود دیگر) مرد خانواده یک مشاور بود داشت با پسر7-8 ساله اش سر راه مدرسه حرف می زد و سعی می کرد خیلی ساده مفهوم پس انداز و بهره را برایش بگوید. دقیقا مساله سر پول تو جیبی مدرسه اش بود. بهش گفت اگر پس انداز کنی و حتی از من نگیری بعد هر وقت خواستی پس اندازت بعلاوه فلان قدر را بهت برمی گردانم. پسرک هم با ذوق می گفت مثلا به ازای 10 شکلات پس انداز آخر ماه یکی اضافه می گیرم! خوب آن وقت دیگر باهاش شکلات نمی خرم و ؟ می خرم (فکر کنم یک وسیله بازی بود) . فیلم اصلا موضوع دیگری بود ولی در ذهن من ماند که عجب!! بیخود نیست اقتصاد امریکا این است، از بچگی یادشان می دهند چه طور از پولشان درست استفاده کنند.

  15. clipsara :گفت

    سلام دوست عزیز
    سال نو مبارک

    وبلاگم تازه شروع به کار کرده با نام کلیپ سرا و نیاز به کمک و همراهی شما دارم . بسیار افتخار میکنم که با هم تبادل لینک داشته باشیم . لطفا مرا همراهی بفرمایید .
    دوست عزیز در صورت لینک دادن به من حتما از طریق نظرات به من اطلاع دهید که انجام وظیفه کنم .
    از لطف شما سپاسگذارم

    کلیپ های تصویری ( کلیپ سرا )
    http://clipsara.wordpress.com

    موفق باشید

  16. یک نفر :گفت

    خیلی تحلیل پخته‌ای بود.

بیان دیدگاه