همانطور که در این پست گفتم، یادداشتی راجع به تحقیق جدید پرفسور هندرسون در روزنامه سرمایه نوشتم.(+) که یک نتیجه گیری از نتایج این تحقیق(+) است. بخشی از این یادداشت را اینجا می آورم و مابقی را هم در ادامه مطلب می توانید ببینید.
اقتصاددانان و فیلسوفان لیبرال هماره تاکید کرده اند که نابرابری درآمدها حداقل تا جایی که موجب مرگ و میر فقیرترین دسته درآمدی نشود، امر مهمی نیست. چرا که عملا بسیاری از این نابرابری ها برای رشد اقتصادی و برای پویایی جامعه نیاز هستند و در صورت وجود این نابرابریها، به علت رشد بیشتر، عملا کیک اقتصاد بزرگتر شده و به همه افراد جامعه (از فقیرترین تا غنی ترین) سهم بیشتری می رسد. البته این بدان معنی نیست که در این میان سهم فقیر و غنی یکسان است، بلکه بحث بر سر این است که چیزی که غنی و فقیر دارند، نسبت به قبل بیشتر می شود، هرچند که شاید سهم غنی بسیار بیشتر از سهم فقیر افزایش یابد.
همچنین این دسته ادعا می کنند که منشا نابرابری های درآمدی بیش از هر چیز دیگر، در خلاقیت و همچنین کارایی افرادی نهفته است که به مرور به ثروتمندترین افراد جامعه تبدیل می شوند، و عملا اینان پاداش چیزی را دریافت کرده اند که کاملا استحقاق آن را داشته اند. بنابراین محروم کردن این دسته از این پاداش، و یا کاهش دادن این پاداش حال با هر بهانه ای که صورت پذیرد، عملا سبب می شود تا جامعه دچار مشکلات عدیده ای در پاداش دهی گردد و با تخریب این مکانیزم های طبیعی و خودجوش عملا مکانیزم های دولتی که مبتنی بر یکسری مفاهیم ناروشن و مخدوش هستند، جایگزین آن گردد که علاوه بر اینکه اصالت فردی را زیر سوال می برند، جامعه را هم دچار زوال و نابودی می کنند.
پرفسور هندرسون پس از انجام تحقیق و به عنوان نتیجه گیری، 5 نکته کلیدی را در باب بحث نابرابری درآمدی استخراج کرده که بسیار حایز اهمیت است. این نکات به شرح زیر هستند:
1)هرچند که نابرابری درآمدی در حال افزایش است، اما این افزایش به اندازه آن مقداری که برخی از اقتصاددانان ادعا می کنند و از آن اظهار نگرانی شدید می کنند، نیست.
2)حتی با وجود افزایش نابرابری های درآمدی، تقریبا همه آمریکایی ها وضع اقتصادی و رفاهی بهتری نسبت به قبل دارند.
3)درآمد خانوارها اساسا به علت سه دلیل عمده ای که اغلب نادیده گرفته می شوند، تغییر می کند: اولین علت تفاوت، تفاوت ها در سایز خانواده و خصوصا در تعداد افرادی است که در خانواده کار می کنند. دومین منشا تفاوت، تفاوت در سطح مهارت میان افراد در خانواده های گوناگون است و سومین عامل تفاوت هم که البته با دو عامل پیشین در ارتباط است، بحث تفاوت در سن است.
4)پویایی درآمدی اساسا سبب کاهش نابرابری ها درآمدی می شود. و پویایی درآمدی در آمریکا بسیار بالاست.
5)اکثر قریب به اتفاق اقتصاددانان معتقدند که چگونگی توزیع درآمدها فقط و فقط به واسطه چگونگی یکسانی و شباهت درآمدها باید مورد قضاوت قرار گیرد. در حالی که آنها از خود نمی پرسند که مردم چگونه چیزهایی که دارند را به دست آورده اند. یعنی آنها به این امر دقت نمی کنند که بطور کلی، آنهایی که درآمدهای بالاتری دارند، این درآمد بالا را با زحمت به دست آورده اند! جدول پایین را نگاه کنید، خیلی جالب است:
شاخص ها |
خانوارهای در بالاترین دو دهک درآمدی |
خانوارهای در پایین ترین دو دهک درآمدی |
دو یا بیش از دو شاغل در خانوار |
81.4% |
12.6% |
بدون شاغل در خانوار |
2.2% |
39.2% |
متوسط افراد مزدبگیر |
2.16 |
0.76 |
سرپرست خانوارهای شاغل تمام وقت |
76% |
32% |
سرپرست خانوارهای بین 35 تا 54 سال |
51% |
33% |
سرپرست خانوارهای بیش از 75 سال |
2.3% |
11.5% |
سرپرست خانوارهای بین 15 تا 24 سال |
1.1% |
10% |
نموداری که ملاحظه می فرمایید از نتایج این تحقیق استخراج شده است که طی آن همانطور که نمودار به خوبی نشان می دهد، تفاوت در درآمد میان خانوارهایی که در بالاترین رده درآمدی هستند(20% بالاتر) و آنهایی که در پایین ترین رده درآمدی قرار دارند(20% پایین ترین) بوسیله حقایق زیر قابل توضیح است:
1)تعداد خانوارهایی که در بالاترین دسته قرار دارند و دو و یا بیش از دو نفر شاغل در این خانواده شاغل هستند، تقریبا بیش از 6 برابر خانوارهای فقیری است که دو یا بیش از دو نفر از افراد خانواده کار می کنند.(81.4% در برابر 12.6%)
2)خانوارهایی که در آنها هیچ فردی کار نمی کند در میان بالاترین درسته درآمدی تنها 2.2 درصد است، در حالی که این رقم در میان پایین ترین دسته درآمدی، به بیش از 39% بالغ می شود که تقریبا تفاوتی قریب به 20 برابر را نشان می دهد!
از این دو نکته نتیجه می شود که برعکس آنچه توسط برخی گروه ها پراکنده می شود، این خانواده های با درآمدهای بالا نیستند که تنبل و یا زالوهای جامعه هستند، بلکه این خانوارها، موتورهای محرکه جامعه هستند و به جای تقبیح و نکوهش آنها باید به تقدیر و ستایش آنها پرداخت! شاید بتوان این واقعیت آماری را با فلسفه ورزی های کسانی همچون فردریش فون هایک، برنده نوبل اقتصاد، نیز مرتبط ساخت که بیان می کند؛ «تنها 20% از افراد جامعه افراد سخت کوشی بودند که کار می کردند و این ها بودند که پایه های تمدن بزرگ امروزی را بنا کردند.»
3)تقریبا بالاترین دسته، 3 برابر پایین ترین دسته، نصیب اشان می شود.( 2.16 در برابر 0.76)
4)در بالاترین دسته، افراد سرپرست خانوار، بیش از دو برابر تعداد افراد سرپرست خانوار در پایین ترین دسته، بطور تمام وقت کار می کنند.(76% در برابر 32%)
5)یک و نیم برابر سرپرست های خانوار در بالاترین دسته نسبت به پایین ترین دسته در سنین میان 35 تا 54 سال قرار دارند.( یعنی سالهایی که بیشترین درآمدها در این سالها نصیب افراد می شود)
6)در میان بالاترین دسته درآمدی تنها 2.3 درصد از سرپرست های خانوار، سنی بیش از 75 سال دارند، در حالی که در میان پایین ترین دسته، این رقم برابر 11.5% است. یعنی حدود 5 برابر!
7)در میان بالاترین دسته درآمدی، تنها 1.1% از سرپرستان خانوار سنی میان 15 تا 24 سال دارند در حالی که این رقم در میان پایین ترین دسته درآمدی به 10% درصد می رسد. که نشان از تفاوتی حدود 10 برابر دارد.
همچنین در این تحقیق نشان داده می شود که بر اساس آمار CBS، سهم دریافتی تمام گروه های درآمد از سال 1979 تا سال 2000 نسبت به قیمت های ثابت، افزایش داشته است. بطوری که برای کمترین گروه درآمدی(پایین ترین 20%) این افزایش درآمد به ازای هر خانوار از 13500 دلار در سال 1979 (به دلار ثابت 2003) به 14600 دلار در سال 2000 و برای دومین گروه با پایین ترین درآمدها(دومین 20% از پایین)، از 27300 به 30900 دلار، و برای دسته میانه جدول(یعنی سومین 2% درآمدی) از 38900 در سال 1979 به 44700 در سال 2000 و برای گروه درامدی بالاتر از متوسط (یعنی دومین 2% ثروتمند) درآمدها از 50900 دلار در سال 1979 به 63300 دلار در سال 2000، و بالاخره برای بالاترین دسته درآمدی (20% ثروتمندترین جامعه) درآمدها از 89700 دلار در سال 1979 به 151100 در سال 2000 رسیده است. همانطور که آمار گویاست، هرچند به نظر می رسد که نابرابری ها افزایش داشته، اما سهم همه گروه های درآمدی نیز از ثروت کل، افزایش داشته است.
همچنین، هندرسون نتیجه می گیرد که :»این عقیده که نابرابری درآمدی، چیز مهمی را اندازه می گیرد، توسط تعداد بسیاری از افرادی که مدام در حال منتقل شدن از دسته درآمدی به دسته درآمدی دیگری هستند، در حال سست شدن است. و در آمریکا، همانند بسیاری دیگر از کشورهای آزاد دیگر، پویایی و روانی درآمدها نقشی بسیار اساسی در این میان بازی می کند. به همین جهت باید تکرار کنیم که: پویایی درآمدها بسیاری مهم است.»
اما مهترین نتیجه گیری از این آمار و ارقام بسیار می تواند این نتیجه گیری باشد که :این پژوهش به عبارت دیگر می تواند نشان دهد که آمریکایی ها به صورت نرمال، ابتدا و هنگامی که جوان هستند، با یک درآمد پایین و در یک دسته درآمدی پایین شروع می کنند، و در طی عمر خود، خصوصا در سنین 35 تا 65 سال به دسته های درآمدی بالاتر و بالاتری منتقل می شوند، و سپس پس از 65 سالگی دوباره به تدریج به دسته های درآمدی پایین تری سقوط می کنند.(چرا که سن بازنشستگی فرا رسیده است.) این امر اتفاق می افتد، حتی اگر آنها در بالاترین دسته و در میان ثروتمندترین ها قرار بگیرند. آری؛ زندگی این است! پس این نابرابری های طبیعی و اقتضائات ثروتمندشدن جوامع را به نظام سرمایه داری و یا امپریالیسم و از این دست ابداعات جهان سومی، مرتبط نکنیم بلکه بدانیم که زندگی در خود جباریتی دارد که راه گریزی از آن نیست.
همانطور که میلتون فریدمن، دیگر نوبلیست اقتصاد، می گوید:» اکنون تنها مانعی که در برابر ماست، زندگی است!»
معركه بود . دقيقا اين چيزيه كه من سعي مي كنم توي ذهن خشك دوستام فرو كنم كه اگه كسي ثروتمند مي شه حاصل سخت كوشي و ريسك پذيري و دانش اش و تلاشي كه براي بدست آوردن اطلاعات دقيق و آپديت مي كنه هست ولي خوب ديگه ، شرايط ايران باعث شده كه اعتقاد دوستانم به سخت كوشي از بين بره و فقط پارتي و ريش و … رو عامل موفقيت و رسيدن به ثروت بدونند ……..يه ذره بهشون حق مي دم ، ولي فقط يه ذره
I hate it, I love it
سلام عزيز جان. از سمت فتحي خوردم وسط وبلاگت!!
اگر هستي تبادل لينك كنيم.
دگر عرضي نيست.
————
صادق: من اصولا با کسی تبادل لینک نمی کنم. بلاگ هایی که می خوانم یا برایم جذابیت دارند را لینک می کنم. وبلاگ شما را هم حتما دنبال خواهم کرد، اگر برایم جذاب باشد، حتما لینک می دهم و برای لیک دادن به وبلاگت، نیازی هم به لینک دادن از جانب شما نیست. بهرحال مرسی
تو ایران این مباحث اصلا درست نیست. چرا که هر چقدر هم یه فرد تحصیلکرده و کار درست و باهوش باشه بازم ممکنه براحتی و تاکید می کنم براحتی شامل لطف مکانیزمهای پولدار شدن نشه در حالی که یه فردی که کاملا مشخصات متضاد فرد مذکور رو داره فقط و فقط به واسطه پول باباش یا موقعیت خاصی که شانسی بهش رو کرده براحتی پولدار میشه.
البته این مسئله پولدار شدن کسایی که باباشون پولداره تو نظام سرمایه داری یه ایراد گنده است چه تو ایران چه تو امریکا یا جاهای دیگه که نظام سرمایه داری دارن.منتها تو ایران افرادی که بابای پولدار ندارن ولی لیاقت پولدار شدن رو دارن کارشون برا پولدار شدن خیلی خیلی سخت تر از امریکاست.
این رو یادم رفت بگم که اساسا تو نظام سرمایه داری همون طور که اسمش داد میزنه سرمایه (که ممکنه از بابا بهت برسه یا از دزدی یا هر روش دیگه ای) خودش لیاقت افراد رو تعیین میکنه. یعنی این نظام(نظام سرمایه داری) یکی از تبعات ناگزیرش اینه که داشتن سرمایه خودش لیاقت رو تعیین میکنه و این نوع لیاقت برتر از همه انواع دیگه مثل تحصیلات و سطح فکری و هوش و قیافه و ادب و… هست.
بازم یادم رفت بگم که صد البته بخاطر چربش مزایا به معایب بوده که تا الان این نظام موفق ترین نظام اقتصادی بوده. ولی قطعا کامل ترین نیست. در ضمن سوسیالیسم هم لااقل به اون شکلی که تو شوروی بود شکست خوردنش رو همه دیدن