این مقاله که توسط گراس(Neil Gross) از دانشگاه هاروارد و سیمونز(Solon Simmons) از دانشگاه جورج میسون منتشر شده است، بحثی را در مورد گرایشات سیاسی و اجتماعی در میان اساتید دانشگاه های آمریکا با تفکیک کردن رشته های گوناگون باز کرده است. این مقاله حداقل برای من بسیار جذاب بود و به دوستان هم توصیه می کنم که آن را مطالعه کنند. در جالب بودنش همین بس که بکر و پوزنر هرکدام بصورت جداگانه درباره آن نوشته اند.(+ و +)
در این مقاله ابتدا خلاصه ای از تحقیقات انجام شده در این خصوص در سالهای قبل بيان شده و بعبارت دیگر به لحاظ تاریخی هم چیزهایی در خصوص گرایشات رایج دانشگاهیان در آمریکا دارد كه در نوع خود بد نيست. حتي اگر وقت خواندن مقاله را نداريد، نگاهي به جداول آن بيندازيد تا گروه هاي سياسي غالب، مشرب هاي فكري غالب و همچنين ساير اطلاعات مرتبط با اين امور را بشناسيد.(هرچه سعي كردم، نتوانستم جداول را آپلود كنم)
من به چند مورد از نكات جالب تر مقاله براي من اشاره اي گذرا مي كنم.
يك مقایسه سنی در این مقاله انجام شده است که طی آن در سنین 26 تا 35 سال بیشتر پاسخگویان بیطرف بوده اند(نه لیبرال و نه محافظه کار) اما فقط 7.5 درصد محافظه کار بوده اند. در سن 36-49 سالگی مقدار میانه روها به 49.9 درصد افزایش یافته و به تعداد لیبرال ها هم افزوده می شود. همچنین در سنین 50 تا 64 سالگی میانه روها به 42.7 کاهش یافته و جمعیت لیبرال ها بازهم افزایش یافته و به 49.4 درصد رسیده است. اما در سنین بالای 65 سال دوباره میانه روی زیاد شده و 52.3 درصد میانه رو و 36.9درصد لیبرال بوده اند. جالب است که جمعیت محافظه کاران در کل سنین تقریبا ثابت (حدود7 و 8 درصد) بوده است اما در سنین بالای 65 سال تعداد محافظه کاران افزایش یافته و به 10.8 درصد رسیده اند. بکر، سخن پوپر را(که البته او نگفته است از پوپر است و همین باعث شد که من هم شک کنم) نقل کرده که :» اگر در هنگام جوانی، سوسیالیست نباشی، قلب نداری و اگر هنگامی که پیرتر می شوی همچنان سوسیالیست بمانی و لیبرال نشوی، مغز نداری» و نتیجه گرفته است چون هرچه پیری به سراغ دانشگاهیان می آید، تعداد بیشتری از آنها لیبرال می شوند، پس این مثل قدیمی(که پوپر هم بنوعی آنرا نقل کرده) تایید می شود.
همچنین در جدول 9 این مقاله نشان داده شده است که 65 درصد دموکرات ها، ادعای لیبرال بودن دارند، در حالی که صفر درصد جمهوری خواهان، ادعای لیبرال بودن داشته اند!( دکتر خیرخواهان خطر برطرف شد! چرا که اینکه شما در انتخابات رياست جمهوري دموکرات ها انتخاب اولت بوده اند نشان دهنده لیبرال تر بودنت بوده است ولاغیر!). البته بايد اين نكته را بيان كنم كه در آمريكا، دموكرات ها بيشتر در عرصه اجتماعي ليبرال محسوب مي شوند و جمهوري خواهان بيشتر در عرصه اقتصادي(كه البته با كارهاي بوش اين امر هم كمرنگ شد)
يك نكته ديگر هم آنكه درصد ماركسيست ها بسيار ناچيز است. همچنين در ميان دانشگاهيان آمريكايي، آزادی خواهی در س ک س، جنسیت و سیاست خارجی، نسبت به آزادی خواهی در سایر امور، کمتر مورد قبول است.
همچنين اين دو، مقاله ديگري را درباره گرايشات مذهبي دانشگاهيان آمريكا نگاشته اند كه در پست بعدي به آن خواهم پرداخت.
صادق جان مقاله جالبی است این طور که من دیدیم زنان (خصوصا تحصیلکردگان علوم اجتماعی) بیشتر ازمردان لیبرال بودن -بر اساس جدول 5 مقاله-!!!!
ولی به نظر من این نتایج قابل تعمیم به سایر جوامع حتی جوامع اروپایی نیست چون جامعه امریکا به لحاظ گرایش سیاسی و مذهبی کاملا متفاوت با اروپایی ها است. به هرحال نکات جالبی داشت.
کاش همچنین تحقیقاتی هم در مورد کشور خودمان می شد انجام داد.
——————————-
صادق: اسماعیل جان تو می خواهی در دانشگاه ها را ببندی؟! اگر چنین تحقیقی در ایران انجام شود که آنوقت باید منتظر انقلاب فرهنگی دوم بود!!
صادق
توی مباحث سیاسی در آمریکا تا جایی که من فهمیدم لیبرال به کسانی گفته میشه که از نظر اجتماعی (و بعضا اقتصادی) گرایشات چپ دارند. مثلا به حقوق زنان و همجنسگراها اهمیت میدند.
اگر دقت کرده باشی فریدمن هم در کتاب سرمایه داری و آزادی و همینطور در چند مصاحبه لازم میدونه که توضیح بده مفهوم عامیانهای که در آمریکا از واژه «لیبرال» برداشت میشه با اونچه که فریدمن میگه تفاوت داره. برای همین هم اول کتاب کلی به تعریف این واژه و خصوصیات یک فرد لیبرال از دید فریدمن میپردازه.
من مقالهای که گذاشتی رو نخوندم. ولی آمارها رو که خوندم برام سئوال بود که اینهایی که خودشون رو لیبرال اعلام کردند. منظورشون کدوم لیبرال بوده؟
———————–
صادق: فريدمن در كتاب سرمايه داري و آزادي، تا آنجايي كه در خاطر دارم، صرفا اين نكته را روشن مي كند كه ليبراليسم با محافظه كاري، يكي نيست و حتي اين دو هيچ وجهه اشتراكي هم ندارند. اما فكر مي كنم گفته اي كه حقوق زنان و همجنس بازها، كه خب مشخص است از منظر اجتماعي مطرح هستند، جز منظومه چپ محسوب مي شود، در صورتي كه اصلا اينطور نيست. چپ ها هم به اين حقوق بسيار تمايل دارند. اما ليبرتارين ها كه ليبرال هاي راديكال هستند نيز به شدت به اين حقوق معتقدند. من خودم تعريف براي ليبرال بودن دارم كه اينجا مي گم بعد هم يك پست جداگانه مي نويسم:
ليببرال يعني كسي كه: ضد دولت است، ضد جنگ است، ضد تنظيم بازار است، و ضد ماليات ستاني است.و همچنين مدافع صلح است، مدافع بازار آزاد و آزادي كسب و كار است و نيز مدافع آزادي در معناي عام ان در امور اجتماعي است. مي توانيم بر سر اين تعريف بحث كنيم تا اگر دوستان نظري دارند اصلاح شود.
مقاله جالبی بود. اما باید خطاب به اسماعیل بگویم که انجام اینگونه تحقیقات در جایی مانند ایران امکان پذیر نیست؟ پیش از من یکبار اقدام به تهیه چنین پرسشنامه ای کردم که بنابرا نصایح برخی دوستان اقتصاددان آن را به زباله دان تاریخ فرستادم. اما می توان روش دیگری برای دسته بندی اقتصاددانان ایرانی به کار گرفت آنهموبر اساس مقالات، کتب و روزنامه هایی که آنها در آنجا مطلب می نویسند. البته این کار ایرادات خاص خود و سختی های زیادی دارد اما شدنی است.
صادق و محمد رضای عزیز کاملا درست می گویید اگر هم در ایران کسی پرسش نامه پر کند معمولا پاسخ دهندگان عقاید و جهت گیری سیاسیشان را آشکارا بیان نمی کند. من فقط آرزو کردم ای کاش بشود روزی در ایران آشکارا و بدون ترس هر کس نظرش را بیان کند !!!!!!!
البته این عدم بیان نظر و عقیده ربطی به این حکومت و یا آن حکومت ندارد هرچند که با تغییر حکومتها کمرنگتر و پررنگتر می شود به هر حال به قول مولوی «در بیان این سه کم جنبان لبت—- وز ذهاب و ذهب وز مذهبت »
یعنی از رفت و آمدت، درآمدت و عقیده ات زیاد سخن نگو که برات دردسر درست می شود!!!! این دردسر درست شدن از بیان نظر برای آدمی گویا قصه همیشه تاریخ بشر بوده، که البته سهم ما ایرانیها مثل اینکه خیلی بیشتر است !!!!!!!
در مورد برداشتهای متفاوت از لیبرال بودن هم حق با روزبه است. در کشور های اروپایی به حزبهای راست بیشتر لیبرال می گویند ولی در برخی از جوامع _مثل امریکا – احزاب چپ که با سقط جنین و همجنس بازی موافقند خود را لیبرال اطلاق می کنند به همین خاطر است که ما چپ لیبرال هم داریم !!!!!
در ایران هم که لیبرال بودن گاها برابر با دشمن بودن است !!!! خلاصه بیچاره این واژه لیبرال !!!!
خلاصه صادق جان این لیبرالهای امریکایی همه چپ هستند!!! ما هم که با چپ ها آبمان در یک جو نمی رود !!!! لیبرال های اروپایی هم که …. فکر کنم باید از این به بعد بگوییم لیبرال فریدمنی !!!!
——————–
صادق: به اسماعيل و محمدرضا؛ شما هم در تعريف ليبرالي كه در كامنت روزبه بيان كردم دست به كار شويد تا ببينيم چه از آب در مي آيد.
صادق جان لیبرال را خوب تعریف کردی. افراد معمولا در کلیات با هم موافقند، اما وقتی کار به جزئیات و تعیین مصادیق می رسد تفاوتها آشکار می شود.
من هم معتقدم که آزادی اقتصادی که لیبرالیسم (منظور تعریفی که فریدمن می دهد) دنبال می کند مهمترین بخش از آزادی سیاسی و حتی مقدم بر آن است. (بر خلاف نظر روشنفکران که توجه به آزادی اقتصادی و مهم تلقی کردن آن را خوار می شمارند و توجه به جنبه مادی زندگی را کم اهمیت می دانند این خوار شمردن مسائل اقتصادی در ایران از نظر تئوری تقریبا در تمامی جریانات و گروه های سیاسی وجود دارد!!!! (حتی من که خودم اقتصاد خوانده ام هنوز از نظر فکری با این تناقض کنار نیامده ام که بالاخره قناعت و کم مصرف کردن خوب است یا مصرف فراوان که باعث تولید و رونق بیشتر اقتصادی می شود -منظورم تناقض در در مقام انگیزه ها است !!! ) اما در دنیای بیرون همان طور که فریدمن می گوید : «… کاملاً امکان دارد نظام اقتصادیی داشته باشیم که به طور بنیادی سرمایه داری باشد و نظام سیاسی که آزاد نباشد.» هر چند که بر عکسش ممکن نیست!!
اینها در مقام تئوری و نظر بود اما در مقام عمل وقتی احزاب برای فعالیتهای انتخابتی رقابت می کنند بسیاری از اصول و عقاید عوض می شوند!!!! مثلا جامعه امریکا جامعه ای مذهبی است برای همین بیشتر احزاب سیاسی با سقط جنین مخالفند چون بر اساس قوانین دین مسیح سقط جنین مجاز نیست خوب شما اگر در مقام نظر هم با آزادی فردی موافق باشید چون می دانید اگر با سقط جنین مخالفت کنید کسی به شما رای نمی دهد خوب معلوم است که با این کار مخالفت می کنید. بیا تصور کن در ایران یک حزبی بهترین و درست ترین نظریات و عقاید اقتصادی و سیاسی را عنوان کند اما این را هم بگوید که با همجنس بازی موافق است!!! فکر می کنی چقدر در جامعه امروز ایران محبوب واقع شود و حرفش خریدار داشته باشد( این را صرفا به عنوان مثال گفتم لصفا دوستان نکته را بگیرند اینجا بحث داوری ارزشی نیست!!!)
همان طور که در کامنت یکی از پست ها هم پرسیدم برخی جوامع واقعا گرایش به جهتی خاص از لحاض سیاسی دارند هرچند که همین گرایش باعث ایجاد مشکلات و یا فقر اقتصادی برای آنها شود. سیاست مداران هم اغلب برایشان محبوبیت و در قدرت ماندن اولویت دارد تا سر و سامان دادن به اوضاعی که اگر هم موفق شدند مورد نفرت جامعه واقع شوند. (در این مورد می شود سهمیه بندی بنزین و پرداخت یارانه ها را هم مثال زد که خودت قبلا در باره آن مفصل نوشته ای)
http://www.roozonline.com/archives/2008/01/post_5660.php
تست سايت قطب نماى سياسى براي تشخيص جهت گيرى سياسى و اقتصادى رو ديدى؟ به نظرم جالبه اگر نميشه نظرسنجى رو در جامعه واقعى انجام داد حداقل نظر بلاگرهاى ايرانى رو در اين مورد دونست. جالب ميشه اگه شما و دوستانتون يه بازى! نظرسنجى راه بندازين.
لينك: http://www.politicalcompass.org/test
ترجمه سوالات: http://bamdadi.com/2007/08/16/introduction-to-political-views-part1
—————————-
صادق: بله. چندی قبل و این پست هم راجع به آنست:
https://alhosseini.wordpress.com/2007/08/12/50
در این آدرس نقطه ما در این جهت یاب آمده است.