چندی است که به سختی به صرافت «کار سخت و طاقت فرسا» افتاده ام و اینکه چقدر اهمیت دارد، وقتی این بحث ها را دیدم، بگونه ای روز افزون، شاد شدم. متاسفانه هیچ کس را نمی شناسم که در همین اطراف و حوالی، کار سخت و طاقت فرسای آکادمیک کرده باشد. هیچ کداممان برای دانستن، عرق نریخته ایم. و این خیلی تاسف بار و افسراننده است.
James Buchanan – “Keep your ass in the chair. If you work 6:00am to 6:00pm, you will outwork all the other academics around you.”
James Buchanan – “Writing is research.”
James Buchanan – “The best dissertation is a done dissertation.”
James Buchanan — “It takes varied reiterations to force alien concepts upon reluctant minds.”
James Buchanan — “It is not the courage of convictions that matters, but the courage to withstand the critique of your convictions that matters.”
James Buchanan — “Dare to be different.”
اما در آخر مقاله او خطاب به دانشجوی اقتصاد می گوید:»همانند میزس(قیاسی) بیاندیش، اما همانند هایک(استقرایی) بنویس. به عبارت دیگر؛ کردمان شناسی(رفتار شناسی) را برای اندیشیدن به اقتصاد و اقتصاد سیاسی به کار ببر، اما نتایجت را در غالب زبان حدس ها و ابطال ها بنویس»
شاید بتوان تمام آنچه بوتکه خواسته اشاره کند را بتوان در یک جمله کانت خلاصه کرد: «جرات دانستن داشته باش»؛ جرات دانستن که نباشد، عرق ریختن بیهوده خوانده خواهد شد.
اما چند سوال؛ چرا اساتید ما اندیشیدن را به ما نیاموختند؟ اصلا اساتید ما چند سال می شود که نیاندیشیده اند؟ آیا تابحال اصلا به چیزی اندیشیده اند؟ اصلا اندیشه کردن را می دانند؟
پس جرات دانستن داشته باشیم، کار کنیم، عرق بریزیم تا بتوانیم بر آنچه می آفرینیم در این فرآیند، افتخار کنیم. و بدانیم که جرات دانستن داشته ایم.
——————————————————–
پس نوشت: از آنجایی که قالب قبلی دچار مشکل شده بود و گیج میزد، قالب وبلاگ را موقتا تغییر دادم تا دوستان بیایند و گره از کار ما بگشایند. اما حالا می بینم که این قالب جدید گویا بهتر از قبلی است! دوستان اگر نظری در خصوص قالب ها دارند، خوشحال می شوم بدانم.
fI am writing in english because it is the only language I know
What can I say – why would someone bother to quote James Buchanan – it was his administration that finally led to the American Civil War..
————————————-
MR Ohgreatone note that Your {!} James Buchanan (April 23, 1791 – June 1, 1868) was the fifteenth President of the United States (1857–1861). Ha ha ha!!
But my mean was James McGill Buchanan Jr. (born October 3, 1919 in Murfreesboro, Tennessee) is an American economist renowned for his work on public choice theory, for which he won the 1986 Nobel Memorial Prize in Economics.
you can see: http://en.wikipedia.org/wiki/James_M._Buchanan
وقتی استاد از دانشجو میخواهد داده هایش را دستکاری کرده تا فرضیه هایش به زور ثابت بشوند جایی برای اندیشدیدن نخواهد ماند
صادق متن خوبی بود و حال داد.
راستی : کم کم می تواند روند تولید و نگارش مقالات را «بهینه تر» و کاراتر نماید.
«بهینه تر ؟» 🙂
—————————–
صادق:راست میگی!! بهینه که نمی تواند «تر» داشته باشد، برایم خیلی بدیهی بود که بهینه، «تر» دارد، بنابراین اصلا به ترکیبش توجه نکردم.
من از کشف این ایرادات جزیی ولی مهم(بزعم من) خیلی لذت می برم. مرسی بابت این توجه و تذکر خوب زبانی ات.
سلام
قالب الان بهتر شده ! <)
قالب قبلی جدی تره.
این رنگ سبز توی قالب جدیدت هیچ مفهومی نداره .
همینطور اون اشکال شمع و گل و پروانه چه معنی دارند؟
«کردمان شناسی» را از کجا پیدا کردی؟
«بهینه » هم تر دارد .مگر اینکه قیاسی بنویسی .ونه استقرایی.
هیچوقت به اساتیدت اهانت نکن.
—————————
صادق: من خودم از رنگ سبز خوشم نمی آید ولی این ربطی به مفهوم داشتن این رنگ در این قالب ندارد. اصلا یعنی چه :»رنگ سبز توی قالب جدیدت هیچ مفهومی نداره «!
در ضمن گل و پروانه نشانه هایی از سنت هستند که آنهم در این فضا می تواند معنادار باشد. ما بالاخره لیبرالیم!
کردمان شناسی از اصطلاحاتی است که علی رستمیان برای ترجمه Praxeology به کار برده است. وی از معدود کسانی است که روی این موضوع در ایران کار کرده است.
اگر منظورت در مورد سیستم های مختلف باشد، آره شاید «بهینه تر» مفهوم داشته باشد. اما در یک سیستم مشخص، تنها می توان با وجود ثبات سایر شرایط تنها یک optimum را تصور نمود. منظورت را از قیاسی و استقرایی بیشتر توضیح بده من توضیحم همین است. تا اینجا از توجهت متشکرم اما…
در مورد دستور اخلاقی ات هم باید بگویم که در این حوزه دخالت نکن که من اجازه نمی دهم کسی به من دستور اخلاقی بدهد، آنهم کسی که اصلا مرا نمی شناسد. من خودم قبلا سخنان خودم را به محک اخلاقی که بدان معتقدم قرار می دهم. پس….
آقا جان قالب قبلی خیلی زنده تر بود. این قالب نظرات را هم پرت و پلا نشان می دهد. یک فکری به حالش بکن! حیفه
رنگ ها به هم وبه سایر اشکال یک ترکیب تصویری ربط دارند. البته انواع ارتباط مفهومی قابل طراحی هستند. مثل مفهوم یک کلمه در یک جمله.
همانطور که بعضی جملات بی معنی هستند حتی با وجود اینکه تک تک کلمات جمله ممکن است آشنا باشند. در یک ترکیب تصویری هم اجزا {شکل _ رنگ _ خط } نقش کلمه را ایفا میکنند و مفهوم خودشان را از نقش شان در ترکیب بدست می آورند. ترکیب های تصویری بی معنی مثل جملات بی معنی و اتفاقی هستند.
رنگ سبز در قالب وبلاگت هیچ » نقشی » در ترکیب تصویری اون نداره. پس بی معنی و مفهومه.
————————–
صادق: اینها همه درست! اما باز جواب مرا ندادی. ببین اگر من بگویم رنگ سبز در اینجا بی معنی است، از آنجایی که وبلاگ متعلق به من است، نیازی به اقامه برهان نیست. ولی وقتی شما می گویی که رنگ سبز بی معنی است، از آنجایی که از زبان استفاده می کنی و زبان خصوصی هم نداریم، باید برای سخن خودت ادله و استدلال بیاوری، ارنه سخن تو هم بی مفهوم خواهد بود. پس بحث من سر رنگ و این نبود که رنگ ها نمی توانند جزیی از بافت متن باشند، بلکه این بود که برای بی مفهوم خواندنشان باید ادله آورده شود. که شما نیاورده ای
در مورد دستور .:من دستور اخلاقی ندادم. کاتالاکسی
من امر منطقی را یادآوری کردم.
تو میتوانی و ازادی وحق داری که شخص معین و مشخصی را مورد انتقاد قرار بدی. {علم } .یا بهش اهانت کنی و فحاشی {اخلاق} ولی اگه به _ اساتید یا از این قبیل کلمات کلی _ انتقاد. اهانت یا حتی مدح بگی یک کار بی معنی کرده ای.تیر به آسمان زده ای .
بدین ترتیب من به تو اعتراض اخلاقی ندارم. اعتراض منطقی دارم.
——————————
صادق: حالا درست شد.سخنت را در فحوای کلی آن می پذیرم
“جرات دانستن داشته باش”؛ جرات دانستن که نباشد، عرق ریختن بیهوده خوانده خواهد شد.
اما چند سوال؛ چرا اساتید ما اندیشیدن را به ما نیاموختند؟ اصلا اساتید ما چند سال می شود که نیاندیشیده اند؟ آیا تابحال اصلا به چیزی اندیشیده اند؟ اصلا اندیشه کردن را می دانند؟
وقتي ميتواني چيزي را ياد بدهي كه تا مغز استخوانت نزج كرده باشد! اين جماعت مغزشان بتكده است! ايده اي ندارند! اگر سر كلاسهايشان ايده اي هم بدهي با پتك رواياتشان از بتهاي ذهنشان سر جايت مي نشانند! فراموششان كن! بگذار همان شكلي بمانند!
دوست عزيز مطلب خيلي خوب اشاره كردي. ولي قالب جديد وبلاگت يه جوري خواهشا آن عوض كن .
مطالبت خيلي عاليه
خسته نباشي مرسي
صادق خان. دلیل بی مفهوم بودنش اینه که به عنوان یک جزئ نقشی را در شکل دادن به کل به عهده نداره. بنابراین بود و نبودش فرقی ایجاد نمی کنه.مثل آب خوردن میشه عوضش کرد و مثلا آبی یا زرد قناری جاش گذاشت.
منظورت از اینکه زبان خصوصی نداریم .چی چی یه؟
این دیگه شاهکاره : { از آنجایی که وبلاگ متعلق به من است، نیازی به اقامه برهان نیست}….از لحاظ حقوقی درسته ولی ما که بحث حقوقی نداریم.بحث ما کشیده شده به رابطه منطقی یا عقلانی یا ممکن جزئ و کل. فرد و جمع . آزادی فرد و عضویت فرد.
زبان خصوصی نداریم؟ یا نداری؟ یا داریم اما اسمش یک چیز دیگه هسنش؟
—————————————-
صادق: ببین غریبه عزیز؛ اینکه بعنوان یک جزء نقشی را در شکل دادن کل ندارد دوباره توصیف است، استدلال اقامه کن.(ولی مرسی بابت توجهت)
خصوصی نبودن زبان از هایدگر است که وقتی شما مثلا داری پیش خودت می گویی که چقدر این قالب مسخره است یا وقتی می گویی که من این قالب را دوست ندارم، مشکلی نیست نظرت را بیان کرده ای. اما وقتی که به زبان می آوری که این مفهوم ندارد، باید برایش استدلال اقامه کنی تا دیگری را متقاعد نمایی یا دیگری را وادار به استدلال کردن نمایی.
در مورد شاهکار هم بگویم که من منظورم از جنبه حقوقی نبود، صرفا از این لحاظ که این امر، امری خصوصی است و من توضیحی در مورد رنگ سبز ندادم، نیازی به اقامه برهان برای رنگ سبز وجود ندارد.(این که فهمیدم که این قالب را دوست نداری برایم مغتنم است، دوست دارم در این مورد نظر خوانندگان را بدانم.)
salam sadeghe aziz
at first sorry for writing in finglish!
dar morede matlab nazari nemidam choon faghat estefadeh mikonam, be onvane ye modiriyati vali dar morede ghalebe jadidet:
avalan tarhe jadid be nazare man behtar az ghablist choon be nazar miad ke nevisandeye veblog herfeii tareh!!! oon ghabli kheili sadeh bood va neshoon mida ke adam kheili tazeh kareh!!
amma be nazare man baraye behtar shodan mitavan mant ya context ro bozorg tar kard choon hashieha va do tarafe matne aslit az khode matn bishtar be chashm miad!
mikhay ye negah be ayande abdi kon! mibini matn khodesho khoob neshoon mideh
agar ham betooni iin hashiehaye khali ro az do taraf hazf koni behtareh(albateh az nazare man )
eradate faravan
mahmoud
———————–
صادق: مرسی. ولی متاسفانه این قالب، قالب معمول ورد پرس است و از این کارها نمی شود رویش انجام داد…
منظورت از هایدگر . همون «ویتگنشتاین» هستش . نه؟
—————————
صادق: نخیر. غریبه عزیز هرچند که ویتگنشتاین شاید این مبحث را مطرح کرده باشد(نمی دانم) ولی این طور که در خاطرم مانده هایدگر هم اشاراتی به آن دارد(سالها گذشته است!). البته این حوزه، حوزه توست. شاید من اشتباه بکنم. ولی خب فحوای سخن مهم بود که گفته شد و فهمیده شد!
خوب. حواشی را رها می کنیم و «زبان خصوصی » را به اهلش وامی گذاریم.
و اما در مورد کار سخت و طاقت فرسا.
اجازه بده به چند تمایز مختلف اشاره کنم.
1_یکی از جنبه های تمایل به » کار سخت و طاقت فرسا » جنبه روان شناختی این حالت روحی است. یعنی بخشی از یک جرخه روانی ناشی از افسردگی تلقی میشه. و عمدتا پس از یک دوره رخوت و سستی و بی انگیزگی روحی .بطور ناگهانی در فرد ظهور می کنه و منجر به فعالیت شدید {در هر موضوعی} توسط فرد میشه. معمولا پس از تخلیه روانی. لفول می کنه و مجددا دوره بی انگیزگی و سستی ظاهر میشه.
سیکل زمانی این تناوب حالت روانی در افراد مختلف متفاوت و از یک هفته تا 4 _ 5 سال و حتی بیشتر تغییر می کنه.
2_یک جنبه دیگر {تمایل به کار سخت و طاقت فرسا } جنبه باور های بجا مانده از دوره پیش از علم هست. این باور عمومی ماقبل تاریخی که این دنیا دار مکافات بوده و جریمه ای است برای تخلفات ما در بهشت . که فقط با زجر و کار طاقت فرسا و سخت جبران میشه.{و بقیه مخلفات زاهدانه و غیره} . جنین زمینه فکری حتی تا بدانجا گسترش دارد که بیشتر افراد چه آموزش دیده چه فاقد آموزش. کار یدی را در نظام ارزشی خود نسبت به کار فکری بالاتر قرار می دهند. خلاصه اینکه علیرغم زندگی در یک فضای اقتصادی _ اجتماعی جدید. فضای اخلاقی همچنان ماقبل علمی است.
3_ جنبه دیگر. جنبه اجتماعی «کار سخت و طاقت فرسا » است.فرد با کار سخت و طاقت فرسا. موقعیت خود در اجتماع را می نماید . از طریق ارائه پاسخ مثبت به ارزش مورد قبول اجتماعی {بیشتر جنبه نمایشی موضوع مد نظر است چه آگاهانه و چه ناخودآگاه } خود را محق به استفاده و دریافت امتیازات اقتصادی و اجتماعی {حقوق ومزایا و شان اجتماعی }معرفی می کند. خلاصه اینکه به مرور کلیشه های اجتماعی محیط شکل رفتاری وی را تعیین می کند.اینگونه تاثیر هنجار های اجتماعی در شکل زندگی فردی عموما پس از دوره ای از تجسس فکری و شخصی در حد فاصل جدا شدن فرد از قیمومیت خانواده و ورود مستقل به فعالیت های اجتماعی روی می دهد. شاید چند سالی پس از آخرین دوره تحصیلات .
در مقابل «کار سخت و طاقت فرسا» که در واقع صرفا بیان مشاهده ارزش _داورانه از رفتار خود یا دیگری می باشد. و نه به محتوی و نه به نتیجه رفتار ارتباطی ندارد می توان «فعالیت جالب و مفید» را مطرح کرد. منظور از جالب ت. اشاره به «موضوع کار یا فعالیت و انگیزه فاعل فعالیت » و منظور از مفید بودن اشاره به جمعی بودن فعالیت «جنبه اجتماعی» می باشد. اگر حتی گروه کوچکی از افراد موضوعی را جالب توجه بیابند
برای فرض مفید بودن آن و ارزش اجتماعی یافتن ان کفایت می کند.
——————————–
صادق: من منظورم از کار سخت و طاقت فرسا؛ دقیقا کار زیاد بوده است. و 3 کانال توضیح دهنده تو را هم برای این منظور مناسب نمی دانم و یا من پست را بد نوشتم و یا تو خوب درک نکرده ای(شاید «طاقت فرسا» زیادی بوده باشد). بهرحال فکر میکنم منظور خودم را در پست اصلی همراه با اشاراتی که از جیمز بوکانان آمد، توضیح دادم.
صادق این جملات به نحو تکان دهنده ای آزار دهنده هستن ! من بک گراند گذاشتمشون . و حقیقت اینه که عذاب وجدان شدیدی گرفتم …
مخصوصا اون 12 ساعت برای من خیلی موضوعه ! یعنی از اون مواردیه که اگه بشه چی میشه 😉
سلام
جالب و خواندنی بود.