آدام اسمیت و مسئله شناخت

در کتاب لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب ، مطلبی از اسمیت هست، هرچند ناقص و با ترجمه ای نه چندان مطلوب، اما همان هم بسیار من را خوش آمد. خلاصه کل نظریات اسمیت را می توان در تئوری دست نامرئی او خلاصه کرد. ) فرم و ظاهر تئوری قطعا مدنظرم نیست ( بلکه اندیشه ای که پشت آن وجود دارد بسیار قابل اعتناست. و آن، نظریه شناختی است که اسمیت عرضه می کند.(نمی دانم با توجه به همزمانی کانت و اسمیت، آیا اسمیت نظریاتش را از کانت گرفته است یا نه. البته فرقی نمیکند) در هر صورت، در تمام آثار اسمیت، بر شناخت ناقص بشری و محاط بودن شناخت بازار بر شناخت بشر تاکید می شود(موضوعی که هایک آنرا بصورتی تمام قد در اقتصاد پروراند) این روشن بینی البته توانست جوامع بشری را از دست عقل گرایان افراطی (خصوصا فرانسوی ها) نجات دهد. (در این مورد در آینده توضیح می دهم)اما بعد! در این نوشته، اسمیت نه تنها دخالت دولت را با اتکا به دست نامرئی رد می کند، بلکه با رویکردی پراگماتیستی، ادعا می کند که نه تنها نباید دخالت دولت، دامن گیر اقتصاد شود، بلکه نیازی نیست که ما (بعنوان فرد فرد اجتماع) برای خیر عمومی در عرصه تولید و تجارت دستی بالا بزنیم. که اگر (خدای نکرده!) چنین جسارتی مرتکب شویم، در اولین قدم به همان خیر عمومی لطمه زده ایم! و تولید و تجارت را دچار فقدان نموده ایم. او این امر را با زیرکی و پوزخندِ تند و البته کارسازی بیان می کند. (از الان عرض کنم که این مطلب به حوزه اقتصاد محیط زیست و تابع مطلوبیت گسترش یافته و امثال آن که بسیار هوشمندانه هم هستند، مربوط نمی شود) حال، متن اسمیت:«بنابراين همه لزوما در راه بالا‌ بردن درآمد ساليانه جامعه تا بالا‌ترين حد ممكن كار مي‌كنند. قصد آنان در واقع، خدمت به مصالح ملي نيست و حتي نمي‌دانند كه تا چه‌اندازه مي‌توانند براي جامعه سودمند باشند. بلكه با برتر دانستن توسعه صنايع ملي بر صنايع خارجي{بدلایل آن هم در سطرهای پیش از این اشاراتی دارد و استثنائات را هم در نظر می گیرد} تنها به اين مي‌انديشند كه امنيت بيشتري براي شخص خود فراهم آورند و با اداره صنعت خود به نحوي كه فرآورده‌اش بيشترين ارزش ممكن را داشته باشد، تنها به سود خود مي‌انديشند. در اين مورد، مانند بسياري موارد ديگر، دست ناپيدايي آنها را به هدفي راهبر مي‌شود كه هرگز جزء مقاصدشان نيست و اگر اين هدف از جمله مقاصد آنها نيست، بدترين اقدام براي جامعه هم محسوب نمي‌شود. آنان گرچه تنها در پي نفع شخصي‌اند، اما اغلب به نحو موثرتري به منافع جامعه خدمت مي‌كنند تا اگر به واقع هدفشان كار كردن براي آنان{جامعه و مقاصد اجتماعی} مي‌بود. من هرگز نديده‌ام كساني كه در امر بازرگاني، خير و صلا‌ح همگاني را در نظر داشته‌اند كارهاي مفيد بسياري كرده باشند. واقعيت آن است كه اين ذوق پسنديده{!!} چندان در ميان بازرگانان رايج نيست و شايد براي رهايي آنان از آن{از در نظر گرفتن خیر عمومی که می تواند موجب آسیب دیدن و کاهش همان خیر عموم شود}  به گفتارهايي تفصيلي نيازي نیفتاده باشد! » (ص 77)

این نوشته در اقتصاد ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s